افتادن ناف و اولین حمام
هنوز یه هفته ات نشده بود. شب جمعه ساعت 2 نصف شب بود. شیرکه می خواستی گریه نمی کردی نق نق می کردی پا می شدم شیرت می دادم.
پاشدم شیرت بدم از توی دستگاه که برت داشتم دیدم نافت افتاد رو زمین. نگاه که کردم دیدم داره خون میاد ترسیدم باباجون کنارم خواب بود. رفتم بالا مامانی رابیدار کردم بدجورم بیدارش کردم ترسید.
ازش خواهش کردم بیاد پایین هی می پرسید خوب چی شده؟ اومد پایین وقتی نافت رادید تبریک گفت و گفت یک قطره خون که چیزی نیست باباجون هم بیدارشد وگفت چیزی نیست که
خلاصه با اصرارهای من مجبور شدن یه پرستاری که ازش دستگاه را گرفته بودیم زنگی بزنن. گوشیش مشغول بود ولی شماره مطبش را جواب داد که من کلی تعجب کردم گفت چیزی نیست بتادین بزنین. فردا صبحش هم روز جمعه توی یک هفتگیت بردیمت حمام اینم عکساش
ماشاالله اصلا گریه هم نکردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی